PRIME

Everything means nothing to me

دوست دارم...

جمعه, ۱۲ مهر ۱۴۰۴، ۱۰:۳۶ ب.ظ

دوست دارم بخوابم. 

سپس از خواب بیدار شم و خودم رو توی یه جای ناآشنا ببینم. یه زیرزمین که همش اتاق های تو در تو داره. راه بری و در هر اتاقی رو باز کنی یه چیز غریب تر توش باشه.

بعضی اتاق ها به اتاق های دیگه ای برسن. هیچ نفهمی چی به چیه. هیشکی اونجا نباشه. 

آسمون رو به چشم نبینی. هیچ ساعتی نباشه. هیچ نفهمی چه ساعتی از روز هست. هیچ وسیله ارتباطی نباشه و هیچ نتونی با بیرون تماسی برقرار کنی. صدات رو هیچکس نشنوه و هیچ صدایی از هیچ جایی به گوشت نرسه...

چقدر دوست دارم همچین چیزی رو تجربه کنم.

#ترس

دلیر

شنبه, ۶ مهر ۱۴۰۴، ۰۷:۲۴ ب.ظ

خیلی دلیری می خواد هنگامی که اشتباهی کردی، مسئولیتش رو به عهده بگیری.

بیشتر مردم در این هنگام، به دنبال فرافکنی و انداختن مسئولیت اشتباه به گردن کسی دیگه هستن.

آزادی

جمعه, ۲۹ شهریور ۱۴۰۴، ۰۷:۳۷ ب.ظ

احساس زندانی دارم که پس از سالها از زندان آزاد شده.

#خدر

مسافر نوروزی

چهارشنبه, ۱۴ فروردين ۱۴۰۴، ۱۰:۵۷ ب.ظ

جای بسی شگفتی داره برام که امسال چه اندازه پلاک ماشین مازندران دیدم تو شهر خودم که برای نوروز اومده بودن!

بانوی ایرانی

شنبه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۴، ۱۰:۳۲ ب.ظ

دقیق یادمه مادربزرگ پدری و مادری من همینطور بودن. سربند داشتن و موهاشون رو لوله کرده و از کنار آویزون میکردن. دقیق یادمه که در روز هم چندین بار بهش دست میکشیدن و لوله ش میکردن. موقع بزم و شادی هم دقیق مثل همین عکس، بالای سربند بهش چیزهای گرون قیمت آویزون میکردن. زیر اون سه تا دایره بالا روی سربند هم یه چیز گرد هست که همون سربند هست که اضافه ش رو دور سر چرخونده و پشت سر اون رو میبستن.

مناسبت ششم فروردین

چهارشنبه, ۷ فروردين ۱۴۰۴، ۱۱:۲۸ ب.ظ

عردوآن

دوشنبه, ۵ فروردين ۱۴۰۴، ۱۱:۳۵ ب.ظ

این خره یا خودش رو زده به خریت؟

آدم با فهم و شعور، اسمش روشه که نو+روز که هر دو ایرانی هستن.

امیدوارم خدا شفات نده که هی به حرف ها و کارهای تو و امثال تو بخندیم.

نوروز 1404

چهارشنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۳، ۱۰:۱۴ ب.ظ

پیشاپیش سال نو رو همه شادباش میگم. 

نوروزتان پیروز.

سقوط...

شنبه, ۱۳ بهمن ۱۴۰۳، ۱۱:۱۷ ب.ظ


آرامش ظاهری

شنبه, ۱۵ دی ۱۴۰۳، ۱۱:۲۶ ب.ظ

خیلی وقته از جنگیدن برای رویاها و آرزوهام دست کشیدم.

چون از یه سنی به بعد و هر قدر سنت میره بالاتر، با خودت میگی همین که آرامش دارم خوبه و نباید از دستش بدم.

حالا اگر این آرامش داشتن اینطور باشه که تو طبقه های بالای کشتی نشسته باشی در حالی که کشتی از پایین سوراخ شده و یواش یواش داره میره زیر آب. 

دیگه خسته شدم از جنگیدن برای چیزی که دیگه هرگز بهش نمی رسم.